* دلیل توجه و علاقه چخوف بر نوشتن داستان کوتاه چیست؟
** هنرمند مثل هر انسان دیگری برای بیان مکنونات حسی و دریافت های عقلانی خودش ابزاری عقلانی و حسی دارد . هنرمند با توجه به دیدش نسبت به جهان هنرنمایی می کند. چخوف می خواهد جهان را در پدیده هنری بیرونی مثل داستان کوتاه و نمایشنامه نشان دهد با توجه به پیچیدگی جهان ذهنی و پیچیدگی آن پدیده، شکل بیانی و سبک متفاوت می شود. البته در خیلی از مواقع یک مفهوم پیچیده در قالب بیانی ساده مطرح می شود که همه این ها به ذائقه نویسنده بر می گردد. مثلا مفاهیم مطرح شده در رباعیات خیام بسیار پیچیده است اما در فرمی ساده بیان می شود.شده است. در جهان چخوف هم پدیده ها، انسان ها و زندگی وقت روسیه تزاری دیده می شود . او در قالب و بیانی ساده، همه این ها را بیان می کند. مانند دوربین عمل می کند و آنچه هست را نشان می دهد .
اما انتخاب صحنه خاص و ادیت نهایی و نحوه چیدمان این صحنه ها کنار هم هنر را خلق می کند. پس هنر چیدمان است و سبک ادبی هم چیدمان است و سبک چخوف هم چیدمان ساده و در عین حال القا کننده معانی ژرف است.
* زندگی پرمرارت و سبک زندگی، او چقدر در جهان بینی و انتخاب این سبک موثر بود؟
** سبک زندگی و نوع زندگی حتما بر نوع برداشت هنرمند از زندگی تاثیر می گذارد. او می گوید از کودکی پدرم تربیت من را آغاز کرد، یعنی از کودکی کتک خورده ام.
البته او در نوشته هایش آدم سرخورده ای نیست اما به زندگی هم نگاه خوشبینانه ندارد. در بدبینانه ترین داستان هایش حزن و سرخوردگی در شخصیت هایش هست اما در ته حزنی که دارند امیدوارند. حزن او به قصد گریاندن مخاطب نیست و حتی وقتی کارگردان ها نمایش نامه هایش را اجرا می کردند و در متن نمایش نامه می دید نمایش نامه هایش به شکل تراژیک روی صحنه می رود چخوف با آن مخالفت می کرد. توجه انسان به ابعاد مختلف زندگی انسان تخصص او بود و زندگی همین است شادی، حزن، شکست و ناکامی دارد .
* البته طنزی که در داستان های کوتاهش وجود دارد نشان از علاقه او به توصیف ناکامی آدم هاست!
** داستان های کوتاهش را با طنز شروع کرد. باور غلطی در همه جای دنیا وجود دارد که فکر می کنند طنزپردازها افرادی شاد و خوشحال هستند. اتفاقا بسیاری از بزرگان طنزپرداز در ته اندیشه شان زندگی تراژیکی داشته اند و اصلا دید تراژیکی به زندگی داشته اند. نمونه های زیادی هست که می توان نام برد. کافکا جهان بینی تلخی دارد اما طنزپرداز است. نمایش های ساموئل بکت هم همین گونه است.حکایات عبید زاکانی را وقتی می بینید، می خندید اما زیر ساخت آن درد است، رنج است. در بسیاری مواقع طنز، زیرساخت های تراژیک فلسفی دارد. آثار چخوف هم همین گونه هستند. مخاطب آثار او در زیرلایه های طنز و شوخی ش رنج انسان و تنهایی انسان را می بینید. در داستان «اندوه» شخصیت درشکه سوار سرش را از تنهایی روی سر اسب می گذارد و با او حرف می زند. او در واقع از تنهایی انسان به مثابه جهانی اش صحبت می کند. زیرساخت طنزهای واقعی ، تراژدی است و کار طنز، نشان دادن تلخی های جامعه است مثل آثار چاپلین.
* چخوف جزء هنرمندان برج عاج نشین نبوده و در میان مردم بوده است. این روحیه او چه تاثیری در ادبیاتی که خلق کرده، گذاشته است؟
** دوستان او تعبیری از زندگی او داشته اند. اینکه او نویسنده ای است که داخل تنگ بلورین زندگی می کند. او همه را می دیده و همه هم او را می دیدند اما همیشه چیزی بین او دیگران وجود داشته است.روند درست زندگی هنرمندانه هم همین است. نویسنده نمی تواند عین مردم باشد او باید کمی از مردم فاصله بگیرد اما نه آن قدر که برج عاج نشین شود. به هر حال هنرمند نمی تواند به تعداد آحاد مردم متکثر شود. وظیفه هنرمند بازتاب دادن افکار مردم در هنر است . هنرمند می تواند به درون مردم نفوذ کند و زندگی کند اما جهان خودش را داشته باشد. هنرمند نمی تواند مانند مردم عادی زندگی کند و اثر هنری بیافریند. او باید خاص زندگی کند این به مفهوم جدایی از مردم نیست به معنای این است برای خلق برای مردم هنرمند باید داخل تنگ بلورین برود و شیوه درست زندگی چخوف بود که باعث شد در آثارش تابلویی از زندگی واقعی مردم را خلق کند.
* چخوف چقدر توانست بر ادبیات روسیه و جهان تاثیر بگذارد.
** چخوف نه تنها بر نویسندگان روسی که بر نویسندگان جهان تاثیر گذاشت. او به همه نشان داد یاد داد و نشان داد که در عین ژرف اندیشی می توان ساده نوشت و او این کار را به خوبی انجام داد. در «مرغ دریایی» و یا «دایی وانیا» مفاهیم عشق و ملالت زندگی را در اوج نشان می دهد او آیینه ای می شود در برابر انسان جهانی و این ویژگی هنر ناب است که در عین حال که پدیده ای را تحلیل می کنید در جغرافیای خاص نوع پرداخت و ارایه اش جهانی می شود چون یک اثر خوب این ویژگی را دارد . درسی که از چخوف می گیریم همین است طرح پیچیده ترین مسایل و علایق و امیدوها و ارزوها و اندیشه های انسانی در قالب ساده و ناب.
جمله معروف او که می گوید: ««هرآنچه نامربوط به داستان است بزدایید. اگر در فصل اول گفتهاید تفنگی بر دیوار آویخته است، در فصل دوم یا سوم تفنگ قطعاً باید شلیک کرده باشد. اگر بنا نبوده شلیک کند پس بر دیوار هم آویخته نبوده.» نشان از تاثیر جهانی او بر هنرمندان است.
به عقیده او هنرمند المان و عنصری که در اثر هنری به کار می برد باید اثر کارکرد هنری داشته باشد وگرنه بی فایده و مضر است. این عنصر می خواهد نت اضافه موسیقیایی ، هجا یا فرم اضافی در شعر، دیالوگ اضافی در نمایش نامه باشد و یا نوع چیدمان عنصر خاص در یم فریم عکاسی و یا سکانسی در اثر سینمایی باشد . در اثر هنری هر چیزی باید نقش و کارکرد هنری داشته باشد.
انتهای پیام/
نظر شما